افسانهای از چمروش (چَمروش) به قلم سعیده نعیمی
پارت پنجاه و ششم :
تمام نیرویم را به دستانم دادم ولی نتوانستم حتی ذرهای آنها را از زمین جدا کنم. از شدت خشم و ناتوانی خودم در مقابل او به نفسنفس افتاده بودم. چشمان خندان و پیروزش به من دهن کجی میکرد. با بغض از رو برگرداندم و چشمم به مشعل افتاد که روی دیوار و داخل چ ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
مهتاب
20خانم نویسنده اولین چمروش.. اسمش ماسیس بود( اگه اشتباه نکنم) چون دختر بود چمروشش بال نداشت یا بال هاش رو گرفته بودن یا کلا نداشت؟ (جواب بدید لطفا)