آکرولیزیانا به قلم فاطمه عبدالله زاده
پارت سی و پنجم :
خندید ولی عجیب تلخ بود، حداقل برای منی که خندههام از ته دل بودن فیکها زود نمایان میشدن.
دستهام رو توی جیب روپوش سفیدم فرو کردم و قدمهام رو همراهش آهسته کردم.
- طبقهٔ اول پذیرش و آبدارخونه و رختکن پرسنل و نمازخونه و سالن انتظاره، راهر ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اتی
23بچه ها یه حسی بهم میگه رئیس موزه مهربانه حالا مهربان کیه؟ همونی که میخواست فسیل شتر مرغو از پروا بگیره خودشو دایمون فک کنم بود اسمش دایمون مهربان معرفی کردهم بازی بچگی پروا