پارت پنجاه و چهارم :

کنار تخت روی زمین نشسته بودم که در اتاق باز شد. همان برده‌هایی که روز قبل برای تخته‌‌کوب کردن پنجره آمده بودند، وارد شدند. تخته‌ها را از پنجره باز کردند و با عرض احترام به من از اتاق بیرون رفتند. صدای قفل شدن در را نشنیدم. بلند شدم و در را باز کردم. ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.