پارت پنجاه و سوم :

سرم را کمی از زمین بلند کرده و به ورودی نگاه کردم. با وجود سوخرا و شاهزاده نمی‌توانستم از آنجا خارج شوم و اگر صبح فرا می‌رسید ممکن بود متوجه حضورم شوند. نفسی گرفتم و خواستم سرم را روی زمین بگذارم که‌ متوجه شدم کمی از لباسم پهن شده و گوشه‌ی آن از زیر ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.