رکوئیم زندگی به قلم آمنه آبدار
پارت یکم
زمان ارسال : ۱۱۸۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه
سوزش چشمانم امان بریده بود و مطمئن بودم که رنگشان مانند خون، قرمز شده است. تعجبی هم نداشت، هر کس مانند من چند روز بیوقفه گریه میکرد این حالش میشد. چند روز نبود... از همان روز کذایی این حال من بود. فقط گریه و فقط بغض!
چشمهای دردناکم را بستم و درد از ریشه مژههایم به تمام پپارتگذاری رمان به اتمام رسیده است و به علت ویرایش تا زمان اتمام ویرایش دیگر امکان مطالعه آن را ندارید.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
عسل
00عالیییییی
۱ سال پیش☆
00به نظر میاد کع قشنگ باشع
۳ سال پیشHesel
10این رمانت هم مثل همه رمان هایت قشنگه آمنه جون🥰
۳ سال پیشdevil
170عکس عرشیا عوض کنید ب شخصیتش نمیاد🙁نویسنده جون خواهش...یکی ک خوش هیکل و سرد باشه همچین چیزی
۳ سال پیشساشا
60خوبه عکس داره!
۳ سال پیشهارلی
211آمنه جون بازم ممنون ❤️❤️رمان جدید دادی 👌👌💓💓فقط کی تکلیف دنی معلوم میشه :(
۳ سال پیشسارا
213بچه ها اخرش گفته: تکانی خورد و از فکر بیرون آمد و گیج سری تکون داد. نباید میگفت تکان داد؟ 🤔 چون فعل کتابیو نقض کرد در هر صورت بد نیست اما اینکه رسمی صحبت میکنن یکم ازار دهنست...
۳ سال پیشتینا
270کجاش واضحه؟ چطور به این نتیجه رسیدی؟ رمانم فکر کنم خوب باشه و سروه خوشگله اما عرشیا عکسش به شخصیتش نمیاد چون تا خوندم فهمیدم.. پس لطفا عوضش کنین
۳ سال پیش++آرو++
206احتمالا عرشیا بعد از یک هفته کشته می شه فک میکنم واضحه دیگا
۳ سال پیشNegari
۱۶ ساله 22:-)
۳ سال پیش
رقیه
00سلام کی ویرایش تموم میشه منم بخونم😪