پارت یکم

زمان ارسال : ۹۸۲ روز پیش

سوزش چشمانم امان بریده بود و مطمئن بودم که رنگشان مانند خون، قرمز شده است. تعجبی هم نداشت، هر کس مانند من چند روز بی‌وقفه گریه می‌کرد این حالش می‌شد. چند روز نبود... از همان روز کذایی این حال من بود. فقط گریه و فقط بغض!
چشم‌های دردناکم را بستم و درد از ریشه مژه‌هایم به تمام پ

پارتگذاری رمان به اتمام رسیده است و به علت ویرایش تا زمان اتمام ویرایش دیگر امکان مطالعه آن را ندارید.

740
470,496 تعداد بازدید
1,139 تعداد نظر
112 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • رقیه

    00

    سلام کی ویرایش تموم میشه منم بخونم😪

    ۲ هفته پیش
  • عسل

    00

    عالیییییی

    ۶ ماه پیش
  • 00

    به نظر میاد کع قشنگ باشع

    ۲ سال پیش
  • Hesel

    10

    این رمانت هم مثل همه رمان هایت قشنگه آمنه جون🥰

    ۳ سال پیش
  • devil

    170

    عکس عرشیا عوض کنید ب شخصیتش نمیاد🙁نویسنده جون خواهش...یکی ک خوش هیکل و سرد باشه همچین چیزی

    ۳ سال پیش
  • ساشا

    60

    خوبه عکس داره!

    ۳ سال پیش
  • هارلی

    211

    آمنه جون بازم ممنون ⁦❤️⁩⁦❤️⁩رمان جدید دادی 👌👌💓💓فقط کی تکلیف دنی معلوم میشه :(

    ۳ سال پیش
  • سارا

    213

    بچه ها اخرش گفته: تکانی خورد و از فکر بیرون آمد و گیج سری تکون داد. نباید میگفت تکان داد؟ 🤔 چون فعل کتابیو نقض کرد در هر صورت بد نیست اما اینکه رسمی صحبت میکنن یکم ازار دهنست...

    ۳ سال پیش
  • تینا

    270

    کجاش واضحه؟ چطور به این نتیجه رسیدی؟ رمانم فکر کنم خوب باشه و سروه خوشگله اما عرشیا عکسش به شخصیتش نمیاد چون تا خوندم فهمیدم.. پس لطفا عوضش کنین

    ۳ سال پیش
  • ++آرو++

    206

    احتمالا عرشیا بعد از یک هفته کشته می شه فک میکنم واضحه دیگا

    ۳ سال پیش
  • Negari

    ۱۶ ساله 22

    :-)

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید