پارت هشتاد و پنجم :



یه دونه محکم رو گونه‌ام کوبیدم که معراج ذوق زده درحالی که به سمت میثم می‌اومد گفت: آیی کلک از اولشم می‌دونستم یه حس‌هایی به من داری. 

می‌خواست خودش رو توی بغل میثم بندازه که یه جیغ فرابنفش کشیدم و غریدم: از جاتون تکون نخورید عوضیا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.