مدیر معاون (عشق سریالی) به قلم نسترن قره داغی
پارت هشتاد و چهارم :
یکم بعد، درحالی که هممون دور هم نشسته بودیم و از هر دری حرف میزدیم، میثم به طور خیلی ناگهانی زیر خنده زد و گفت: بابا چرا عین این پیرزن پیر مردا یه گوشه نشستید؟ مثلا تولد منه ها، یه دستی یه جیغی یه آهنگی چیزی بخونید خب پدر سوخته ها!
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
عسل
۱۸ ساله 20زدن به سیم آخر😂😂😂😆😆