پارت چهل و چهارم :

مردی وارد تالار شد. مینوتا به احترامش از پشت میز بلند شد و دست به سینه تعظیمش کرد‌. موهای بلند و سفید رنگی داشت که در میانش تارهایی قهوه‌ای رنگ به چشم می‌خورد. چشمانش شبیه به مینوتا بود اما کمی روشن تر. با تردید به او‌نگاه کردم و سپس من هم ایستادم. ح ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.