افسانهای از چمروش (چَمروش) به قلم سعیده نعیمی
پارت چهل و چهارم :
مردی وارد تالار شد. مینوتا به احترامش از پشت میز بلند شد و دست به سینه تعظیمش کرد. موهای بلند و سفید رنگی داشت که در میانش تارهایی قهوهای رنگ به چشم میخورد. چشمانش شبیه به مینوتا بود اما کمی روشن تر. با تردید به اونگاه کردم و سپس من هم ایستادم. ح ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
محیا
۱۶ ساله 111کاش درمنه ی قدرت ماورایی داشته باشه. از اینکه همش امیدش به هوم و بقیه هست خوشم نمیاد دوست دارم در هر حالی به خودش امید داشته و تکیه کنه. فقط بعضی وقتا به کمک دیگران نیاز داشته باشه تا به خودش مغرورنشه