افسانهای از چمروش (چَمروش) به قلم سعیده نعیمی
پارت چهل و سوم :
در انتظار هوم به دیوار چاه تکیه زدم. هوا به حالت گرگ و میش درآمده و روشنی روز در حال دامن گستراندن بود. از حوض کمی آب نوشیدم و برای رفع گرسنگی باقی کمبلها را خوردم و مقداری دانهی پنبه از مزرعه چیدم. در حال خوردن پنبه دانهها بودم که صدای به هم خورد ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Nik
10ولی من یه حسی بهم میگه که مینوتا برعکس ظاهرش شیطانه/:امکان نداره دختر شیطان باشی و مهربون باشی مطمعنن اخرش به درمنه صدمه میزنه