مدیر معاون (عشق سریالی) به قلم نسترن قره داغی
پارت هشتاد و دوم :
مشتی حواله بازوش کردم و با اشاره به نیاز گفتم: خیلی خب حالا داد نزن الان میاد مرده و زندهمون رو یکی میکنه؛ ببر اون کیک رو مردیم بابا.
جوابم رو نداد و با یه لبخند کمرنگ چاقو و روی کیک گذاشت که بریده نبریده از زیر دستش بیرون کشیدم و رو به بچه ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Hasti
۱۵ ساله 11وااییی این معراج چقدر باحاله و صد البته خدای سوتی