پارت چهل و دوم :

بغض و اشک امانم نمی‌داد و نمی‌توانستم سخن بگویم. دیگر امیدی به آزادی نداشتم و او دقیقا زمانی رسیده بود که جز مرگ انتظار چیز دیگری را نداشتم. دستش را روی کمرم گذاشت و مراقب بود که چنگال‌های برنده‌اش به تنم فرو نرود. گریه‌هایم شدیدتر از پیش شد. باورم ن ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.