افسانهای از چمروش (چَمروش) به قلم سعیده نعیمی
پارت چهل و یکم :
کوه های اطراف، شیب تندی داشتند و امکان نداشت بتوان از آن بالا رفت و نگهبانهایی مسلح نیز در ابتدای تنگه به نگهبانی مشغول بودند. اشک از چشمهایم جاری شد. باور داشتم که فرار از این تنگه محال بود.
قارن ما را از ارابه پایین فرستاد و دستور داد از ه ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
آرزو
00چه پااارت نفس گیری