پارت چهل :

برده‌هایی که هنوز مانده بودند را بیرون آورد و آن‌ها را هم در امتداد طناب بست. دختر با خوشحالی و نجواکنان گفت:- ما را به گُپار می‌فرستند. نمی‌خواهند ما را بفروشند.


از اینکه قصد فروشمان را نداشتند و در کشور می‌ماندیم، خوشحال بودم اما فرستا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.