آکرولیزیانا به قلم فاطمه عبدالله زاده
پارت شانزده :
دهن باز کردم بگم حاجیت یه پسر پرروی بیادب کلاهبردار معتاده اما زبونم یاری نکرد و در نهایت با لبخند گفتم: آره بابا، شانس آوری اون دعا رو گذاشتی تو جیبش، سه سوته استخدامی!
ذوق زده گفت: معلومه.
گوشی رو نزدیک گوشم چرخوندم و با بیحوصلگی گفتم ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
دلوانچه
۹ ساله 10خوبه