آکرولیزیانا به قلم فاطمه عبدالله زاده
پارت پانزده :
گوشی رو توی دستم گردوندم و شمارهٔ پلیس رو وارد کردم اما ناگهان منصرف شدم و روی تماس نزدم.
زنگ میزدم چی میگفتم؟ حتی اسم واقعیشم نمیدونستم! از طرفی ممکن بود کار گیر پیدا کنه و با پیگیریهای پلیس یه جوری داداشهام بفهمن رفتم رمالی، اون وقته که ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
نیلان
00جرررررر😂 نمیدونم چرا ولی یه حسی بهم میگه این حاجی تقلبیمون همین نیوان شیاد و کلاه برداره که تو خلاصه رمان بود