پارت شانزده :

دهن باز کردم بگم حاجیت یه پسر پرروی بی‌ادب کلاهبردار معتاده اما زبونم یاری نکرد و در نهایت با لبخند گفتم: آره بابا، شانس آوری اون دعا رو گذاشتی تو جیبش، سه سوته استخدامی!

ذوق زده گفت: معلومه.

گوشی رو نزدیک گوشم چرخوندم و با بی‌حوصلگی گفتم ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.