مدیر معاون (عشق سریالی) به قلم نسترن قره داغی
پارت هفتاد و هفتم :
لبخند مهربونی نثارم کرد و فورا پشت سرم از اتوبوس پیاده شد و درحالی که از چادرم میگرفت و تند به سمت خروجی ترمینال میبرد زمزمه کرد: پس بدو بریم اول ناهار بخوریم!
چیزی نگفتم و فقط همراهیاش کردم که برعکس دفعه قبلی که تو پارک بهم س ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اریل
20حقته هامین و نیما گفت نکنا😂😂😂