پارت چهارده :

« مهرانا»

در حالی که عمامه‌اش رو می‌کشیدم و یه پام و روی گردنش گذاشته بودم، لب‌هام رو به گوشی چسبوندم و با هول گفتم: دستم بنده پری‌‌، بعداً خودم بهت زنگ میزنم...

بلافاصله صدای ذوق‌زده‌اش توی گوشم پیچید: پری؟ آفرم، داری را می‌افتی! بلاخره ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.