پارت هفتاد و سوم :



فقط نگاهم کرد که یه دفتر و خودکار از سوراخ سمبه‌های کافه پیدا کردم و درحالی که دوباره روی صندلی می‌نشستم گفتم: بذار ببینم اول کیا رو باید دعوت کنیم.

بعد متفکر به نیاز که متقابلا دوباره روی صندلی نشسته بود زل زدم و گفتم: اول مهرسا! ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.