مدیر معاون (عشق سریالی) به قلم نسترن قره داغی
پارت هفتاد و سوم :
فقط نگاهم کرد که یه دفتر و خودکار از سوراخ سمبههای کافه پیدا کردم و درحالی که دوباره روی صندلی مینشستم گفتم: بذار ببینم اول کیا رو باید دعوت کنیم.
بعد متفکر به نیاز که متقابلا دوباره روی صندلی نشسته بود زل زدم و گفتم: اول مهرسا! ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
انا
530میثم چه شیطون شده ؟! قدیم میگفتن از ان نترس که های و هوی دارد از آن بترس که سر به تو دارد .