پارت هفتاد و یکم :



#معراج



با صدای ماشینی که با سرعت از جاده خیس و پر آب روبه روم رد می‌شد، دست از کار کشیدم و درحالی که هیزم‌های خورد شده رو بلند می‌کردم به نیاز زل زدم.

توی بالکن کلبه‌ی چوبی خانم جون نشسته بود و درحالی که پتوی ن ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.