پارت سی :

نزدیک خانه صبر کردیم تا ارابه برسدو همزمان با او وارد خانه شدیم‌. دور از چشم مادرم لباس‌هایمان را عوض کردیم و من به نزد او رفتم. مادر در اتاق قدم می‌زد. راد در آغوشش به خواب رفته بود اما قصد نداشت او را پایین بگذارد و سرش را نوازش می‌کرد. حس می‌کردم ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.