زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار (الهه)
پارت سوم :
لحنش در آنی رنگ و بوی حرص میگیرد.
- میفرستم!
گوشی را قطع میکنم و به مارگارت پس میدهم. حالم از این سستی و تنبلیشان به هم میخورد... استفان با ویلیام و رز درگیر بررسی باقی اطلاعات قتل اول هستن ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Yeganeh
10خیلی شنگه فقط اینکه خیلیییی مبهمه مخصوصا اینکه دیالوگا معلوم نیس از زبون کیه اگه میخوای اسمشون علوم نباشه کنجکاو شیم میتونی بجاش یه لقب بدی ولی اینجوری خیلی مبهمه ادم نمیفهمه دیالوگ مال کدومشونه🌱