پارت بیست و پنجم :

من را واسطه کرد تا از مادرم بخواهم تنبیه‌مان را تمام کند و بتوانیم از خانه خارج شویم‌. روز گذشته اولین باران پاییزی باریده بود و هوا را خنک تر از معمول کرده بود. مادر روی تخت داخل ایوان لم داده بود و از تابش دلپذیر خورشید صبحگاهی لذت می‌برد. چهره‌ام ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.