افسانهای از چمروش (چَمروش) به قلم سعیده نعیمی
پارت بیست و دوم :
******
داخل حیاط شرقی به همراه آفره نشسته بودم. او به تنهایی سنگهای بازی پیشکُلی را در خانههایش میچید و سپس جمعشان میکرد. من هم در حال خواندن کتاب بودم. آفره تختهی بازی را آورده بود تا باهم بازی کنیم اما من ترجیح میدادم روی مهارت ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
رائیتی
10شیشَم کیه؟