افسانهای از چمروش (چَمروش) به قلم سعیده نعیمی
پارت بیست :
با شگفتی پیکانِ رها شده از زِه را با چشم دنبال کردم. تیر پرواز کرد اما به جای اصابت به دوکا، به چیزی که از چنگالش رها کرده بود برخورد کرد.
هوم به آبتین گفت:- آتش را بیاور.
خودش با سرعت به سمت جایی که آن شی به زمین برخورد کرده بود ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
آهوو
۱۶ ساله 61نمی دونم چرا ولی احساس می کنم شازده زادان از درمنه خوشش میاد و درمنه هم که دیگه معلوم هوم رو..... نویسنده جون رمانت عالیه هم قلمت حرف نداره تورو خدا یکم پارتا رو بیشتر کن اگه امکاچ داره با تشکر فراوان