پارت شانزده :

بعد از ساعاتی که فکر می‌کردم به درازای روزها طول کشیده، چشم باز کردم. گوهر شب چراغ با پارچه‌ای چرمی و ضخیم پوشانده شده بود و اتاقِ زیرزمین زیر نور ملایم و کم سویی از آتشِ مشعل، روشن مانده بود‌. آبتین سر روی میز گذاشته و روی صندلی خوابش برده بود. کمی ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.