پارت هفده :

یه درصدم شک نداشتم ک دروغ میگه!
من یادمه...
اون کتونی های سفید و لکه خون رو...
اون سنگ خونی جادویی رو...
-د...دروغه!
اما نمیخواستم باور کنم! باور این ک شخصیت یه ماجرای تخیلی و فرا طبیعی شدم زیادی سخت بود!
با حرص داد زدم:
-آویسا کجاست؟
خیره نگاهم میکرد.جدی و سرد گفت:
-هیس! پیش مامانته!
با حیرت جا شمعی رو روی تخت انداختم:
-چه طور؟ اون پسر ماسکیه....گوشی آویسا رو...

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۲۷۸ روز پیش تقدیم شما شده است.

رمان به طعم خون رمان به طعم خون

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • A.B

    10

    وای مرجان عالی بود....لاوووو یووووو♡♡♡♡♡ خیلی قشنگگگگگ....^^ دوست دارم نویسنده ی مورد علاقم...♡♡♡♡

    ۴ سال پیش
  • Sara

    ۱۶ ساله 30

    وای عالی اصن حرف ندارع ک فک کن مثلا قدرت اینو داشتی همه چیو رو جا ب جا کنی 😂💙

    ۴ سال پیش
  • Mehrana

    31

    وای کراش زدم😂😂🙈

    ۴ سال پیش
  • Leily

    30

    ووهوووووووو آقا اعلام کُپ موقت واقعاااااا عالی بود خیلی خسته نباشی

    ۴ سال پیش
  • ***

    50

    عاشقتم با این رمان های خفنت 🥰

    ۴ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.