پارت پنجاه و هشتم :



متعجب از حرفش، با چشم‌های گرد شده نگاهش کردم که یکم بهم نزدیک شد و گفت: ببین زری خانم، من از هر چیزی خبر دارم؛ هر کاری کنی، هر جا بری، هر حرکتی بزنی من می‌فهمم. اما اگه تو خودت بیای و با زبون خودت بگی، همه چی خیلی قشنگ‌تر میشه؛ با کار ج ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.