تنها گناه ام مادر بودن است به قلم نسترن قره داغی
پارت پنجاه و هفتم :
شونه بالا انداخت و بیخیال درحالی که با سبزیهای روی میز ور میرفت زمزمه کرد: من که ناراحت نشدم؛ شاید خوشحالم میشدم.
گرفته نفس عمیقی کشیدم و دستش رو توی دستم قرار دادم؛ نیم نگاهی به قیافهی متعجبش انداختم و آروم گفتم: نگو اینطو ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
پریناز
۱۸ ساله 230به نظرم امین پلیسه و به خاطر یه نقشه ای وارد خانواده حاج احمد شده و با ازدواج با مریم میخواستن به اونا نزدیک بشه تا یک اتو گیر بیاره