پارت پنجاه و سوم :



پوزخند حرصی به حرف‌های آیه زد و با اعتماد به نفس تمام، نگاهش رو از من به اون سوق داد و لب زد: خسته نشدی انقدر ضایع شدی؟ تو که می‌دونی بعدا جواب همه‌ی این حرف‌ها رو از آمین می‌گیری چرا ادامه میدی؟ خوشت میاد میونت رو با داداشت خراب کنی؟ < ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.