مدیر معاون (عشق سریالی) به قلم نسترن قره داغی
پارت چهل و پنجم :
با خنده به رفتنش خیره شده بودم که معراج سرش و روی شونهام گذاشت و زمزمه کرد: نیاز کی میریم خونه خودمون؟ من خدایی دیگه خسته شدم.
سرم رو به سرش تکیه دادم و درحالی که موهاش رو نوازش میکردم لب زدم: معراج سر جمع یک هفته است عقد کردیم ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
میو
00عالی