افسانهای از چمروش (چَمروش) به قلم سعیده نعیمی
پارت سوم
زمان ارسال : ۱۲۵۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
در خیابان ها قدم میزدم و میخواستم پدرم را پیدا کنم تا درمورد آبتین با او صحبت کنم اما نمیدانستم بعد از اینکه خریدها را به امانت گذاشته، در پی چه کاری رفته وکجاست. به میدان وسط شهر رسیده بودم که دیدم مردم به دور ستون نیایش گرد آمدهاند و مردی با ص ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
مهگل
۰۰ ساله 10رمانش خیلی لفظ قلمه و گیج کنندن 😐ولی خوبه 🤗