پارت پنجاه و یکم :



گیج سرم رو به چپ و راست تکون دادم و با ذهنی آشفته و متفکر زمزمه کردم: نمی‌دونم؛ شایدم تنبلی باشه، آخه حسینمم دیر زبون باز کرد.

گیج نگاهم کرد و درحالی که دستش رو پشت کمرم می‌ذاشت و به سمت آشپزخونه می‌برد گفت: نبردینش دکتر مگه؟  

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.