تنها گناه ام مادر بودن است به قلم نسترن قره داغی
پارت پنجاه و یکم :
گیج سرم رو به چپ و راست تکون دادم و با ذهنی آشفته و متفکر زمزمه کردم: نمیدونم؛ شایدم تنبلی باشه، آخه حسینمم دیر زبون باز کرد.
گیج نگاهم کرد و درحالی که دستش رو پشت کمرم میذاشت و به سمت آشپزخونه میبرد گفت: نبردینش دکتر مگه؟
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
زینب
۱۸ ساله 100یعنی خوشم میاد هیچ چیزی ازش رو نمیشه پیش بینی کرد