مدیر معاون (عشق سریالی) به قلم نسترن قره داغی
پارت سی و نهم :
متفکر پاهام رو توی هم گره کردم و درحالی که گیج تاب میدادم لب زدم: نمیدونم، من حقیقت رو بهش میگم؛ فکر نکنم در برابر مسئلهای به این بزرگی ساکت بمونه.
نگاهم رو به فریاد دوختم تا اونم تایید کنه که شونه بالا انداخت و گفت: معراج آدم ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
نگین
00اگه عکس فریاد رو بزارید ممنون میشم🤍