پارت چهل و سوم :



ترسیده به سمتش برگشتم که دیدم این بار به یه پرشیای سفید تکیه زده و منتظر نگاهم می‌کنه.

حرصی از این گیج بازی‌هام، آروم آروم به سمتش حرکت کردم و همون‌طور که ماشین پشتم رو نشون می‌دادم گفتم: والا شما نمایشگاه ماشین دارید هر روز با یه ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.