تنها گناه ام مادر بودن است به قلم نسترن قره داغی
پارت چهل و سوم :
ترسیده به سمتش برگشتم که دیدم این بار به یه پرشیای سفید تکیه زده و منتظر نگاهم میکنه.
حرصی از این گیج بازیهام، آروم آروم به سمتش حرکت کردم و همونطور که ماشین پشتم رو نشون میدادم گفتم: والا شما نمایشگاه ماشین دارید هر روز با یه ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
yalda
334اون ماشین یا حاج احمد بوده یا اینکه مریم بوده🤷 ♀️ایی خداا قصد این آمین از کمک کردن به زری چیهههههه؟😣😲