فرار از سنت - VIP به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت ده
زمان ارسال : ۱۲۷۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
درب خانه باز شد و حالا کمیل بود که از دیدن نینای شوکه شده و متعجب و پرسشگر به او زُل زده بود. نگاهش از کفشهای پاشنه بلند، جورابهای ضخیم و مشکیاش بالا رفت و کتدامن زرشکی با نوارهای مشکی که دو طرف یقهی انگلیسیاش دوخته شده بود را از نظر گذراند. لبهای سرخ دخترک و چشمهای سُرمه کشیدهاش تضاد زیبایی با پوست سفیدش داشت و نگاهش میدرخشید. روسری کوچی روی سر داشت و چیزی که بیشتر از
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
دریا
00نه الکی پیش نمیاد قطعا یه چیزی بوده که به امین کت شلواری و کراواتی گفته حاجی حالا بعدش درمیاد این امین واقعا کیه
۳ سال پیشH
00اگه درست باشه و امین اون حاجی باشه و ضد حکومت باشه یعنی امکانش هست تو یکی از تظاهرات کشته بشه !
۴ سال پیشMari
۲۰ ساله 30بنظرم اشتباه نگرفته بود و شناخته بودش برای همین هم امین تاکید داشت ک اشتب کرده،احتمالا واس همین هم بهش تیراندازی کرده بودن تو روستا و.....
۴ سال پیشزهرا
۱۶ ساله 20با نظرت موافقم.شایدم برادر امین(ایمان)شبیه امینِ و پسرجوونه با اون اشتباه گرفته بودتش یا شایدم ایمان نبوده و اصلا تو رمان نباشه و در حد همون اسمش باشه یا اینکه حق با تو باشه و امین حاجی باشه.
۴ سال پیشزهرا
۱۶ ساله 10لطفا عکس شخصیت امینم بزارین🙏🙏🙏
۴ سال پیشآیناز
10عالی بود خسته نباشی عزیزم
۴ سال پیشS...
20یه خبرایی هست... وگرنه حاجی واسه چی بود این وسط🤔
۴ سال پیشنفسم
30رمان جذابیه اما پارت هاش کمن..این همه منتظرمیشم ولی کمه..کاش میشد بیشتر بود
۴ سال پیش
من
00ارباب سرزده رفته خونش🤭حالا اومدی اون تو یه خبری بود اصلا خونه بهم ریخته بود میخواست چیکار کنه ارباب و برگردونه یا معطل کنهه؟