فرار از سنت - VIP به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت نهم :
امین فکش را منقبض کرد و رنگش از فرط عصبانیت سرخ شده بود که ندیمهای صدایش را بالا برد:
- ارباب... آقای دکتر و خانومشون تشریف آوردن.
نفسش را بیرون داد و سر جنباند:
- راهنماییشون کن داخل.
دستی به یقهی پیراهن سفیدش کشید و در حالی که سعی داشت آرامشش را حفظ کند سمت مهمانخانه رفت. طولی نکشید که کاوه و همسرش وارد شدند. روی مبلهای سبز رنگ نشستند و ندیمه در سینی کوچک نقرهای لیوان
مطالعهی این پارت حدودا ۷ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۳۱۶ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
دریا
00انگار اون همه سرتقی نینای پیش امین گم میشه میره کلا
۴ سال پیشزهرا
۱۶ ساله 10ینی ممکنه که امید به نینای علاقه داشته باشه🤨😬🤷🏻 ♀️
۴ سال پیشMd
10حتما امید برای نینای یا امین نقشه هایی داره که از شنیدن صدای خنده هاشون اینقد ناراحت میشه
۴ سال پیشMari
۲۰ ساله 10چیشده یعنی ارباب رو رو اشتباه گرفته یا واقعا ماموری چیزی هس?😳😳
۴ سال پیش
من
00چه بده که کلا خاندان ارباب تو یک عمارت زندگی می کنند اونوقت هی ارباب و نینای باهم خلوت میکند و این امید فضول اوناست و چشمش به نینای أه