اولین مرگ به قلم مبینا حاج سعید
پارت چهل و یکم :
یه آن به خودم اومدم. به لباس خودم نگاه کردم بعد به لباس کارن. چشمهام گرد شد. کارن با کت و شلوار، من با لباس مهمونی میخوایم ورزش کنیم؟! ای خاک بر سرمون که اینقدر ضایعایم! چرا نادری احمق چیزی نگفت، اه!
با حرص گفتم:
- کارن یه نگاه به لباس ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
رها
40خیلی خوب بود داره هیجانی میشه ولی ای کاش یکم پارتاش بیشتر بود ولی خیلی عالی بود