فرار از سنت - VIP به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت هشتم
زمان ارسال : ۱۲۷۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
گلی کت دامن را روی تخت گذاشت، موهای دخترک را پشت سرش جمع کرد و با گلسری زیبا و مرواریدی بست. جعبهی لوازم آرایشی را از لب طاقچه برداشت و چشمهایش را سُرمه کشید و رنگ خاکستری چشمها بیش از پیش خودنمایی کردند. بعد از سرخاب سفیداب صورت، کت دامن را تنش کرد و با لبخندی از سر رضایت گفت:
- این شد یه لباس و تیپ در شأن همسر ارباب. همیشه باید همین اندازه آراسته و مرتب باشید خانومجان.
نینای ن
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
دریا
10هرکی میگه خانواده تو ازدواج مهم نیستن بفرما تحویل بگیره حالا نینای بیاد به ارباب ثابت کنه که اینکارو نکرده و فلان
۳ سال پیشMari
۲۰ ساله 10میخوان با این کارشون نینای رو پیش ارباب خراب کنن😒 😒کاش نینای زودتر بفهمه تنها کسی ک میتونه بهش اعتماد کنه اربابه و خودشو بیشتر تو دلش جا کنه
۴ سال پیشزهرا
۱۶ ساله 10موافقم کاش زودتر بفهمه😑👌
۴ سال پیشآیناز
10نینای گناه داره اذیتش میکنن من از امید خوشم نمیاد
۴ سال پیشزهرا
۱۶ ساله 30وایی امین چرا رفته به کیاتاج اینطوری گفته بدبخت نینای کی گفت کاش ارباب به جوونی تو بود؟
۴ سال پیشزهرا
۱۶ ساله 20ببخشید منطورم امید بود😅
۴ سال پیشH
11یعنی ارباب چیکار میکنه؟! نزنه بیچاره رو !!
۴ سال پیش
من
10هیعع با کت دامن قرمز جلو این امید هیز میچرخه🙊