فرار از سنت - VIP به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت هشتم :
گلی کت دامن را روی تخت گذاشت، موهای دخترک را پشت سرش جمع کرد و با گلسری زیبا و مرواریدی بست. جعبهی لوازم آرایشی را از لب طاقچه برداشت و چشمهایش را سُرمه کشید و رنگ خاکستری چشمها بیش از پیش خودنمایی کردند. بعد از سرخاب سفیداب صورت، کت دامن را تنش کرد و با لبخندی از سر رضایت گفت:
- این شد یه لباس و تیپ در شأن همسر ارباب. همیشه باید همین اندازه آراسته و مرتب باشید خانومجان.
نینای ن
مطالعهی این پارت کمتر از ۷ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۳۱۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
دریا
10هرکی میگه خانواده تو ازدواج مهم نیستن بفرما تحویل بگیره حالا نینای بیاد به ارباب ثابت کنه که اینکارو نکرده و فلان
۴ سال پیشMari
۲۰ ساله 10میخوان با این کارشون نینای رو پیش ارباب خراب کنن😒 😒کاش نینای زودتر بفهمه تنها کسی ک میتونه بهش اعتماد کنه اربابه و خودشو بیشتر تو دلش جا کنه
۴ سال پیشزهرا
۱۶ ساله 10موافقم کاش زودتر بفهمه😑👌
۴ سال پیشآیناز
10نینای گناه داره اذیتش میکنن من از امید خوشم نمیاد
۴ سال پیشزهرا
۱۶ ساله 30وایی امین چرا رفته به کیاتاج اینطوری گفته بدبخت نینای کی گفت کاش ارباب به جوونی تو بود؟
۴ سال پیشزهرا
۱۶ ساله 20ببخشید منطورم امید بود😅
۴ سال پیشH
11یعنی ارباب چیکار میکنه؟! نزنه بیچاره رو !!
۴ سال پیش
من
10هیعع با کت دامن قرمز جلو این امید هیز میچرخه🙊