پارت سی و هشتم :



حرفی بهش نزدم که کلافه جلوی آینه وایستاد و همون‌طور که موهاش رو شونه می‌زد گفت: امروز قراره کجا بریم؟ گفته بودی میریم بیرون.

نفس عمیقی کشیدم و از جام پاشدم؛ سفره و ظرف و ظروفی که آورده بودم رو برداشتم و داخل آشپزخونه رفتم؛ متفکر ه ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.