تنها گناه ام مادر بودن است به قلم نسترن قره داغی
پارت سی و هشتم :
حرفی بهش نزدم که کلافه جلوی آینه وایستاد و همونطور که موهاش رو شونه میزد گفت: امروز قراره کجا بریم؟ گفته بودی میریم بیرون.
نفس عمیقی کشیدم و از جام پاشدم؛ سفره و ظرف و ظروفی که آورده بودم رو برداشتم و داخل آشپزخونه رفتم؛ متفکر ه ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
yalda
34آخ منم مثل زری به این مرد حس خوبی ندارم یعنی میشه عباس(شوهر زری) زنده باشه و این محمدی رو اون فرستاده باشه؟🤔حس میکنم اینجا یه صدای آشنا میشنوه که وقتی صاحب صدا رو میبینه عباسه