پارت سی و هفتم :



متعجب از حرفم، گیج چشم‌هاش رو گرد کرد و گفت: یکی از دوست‌هام بود؛ چطور؟ 

یه تای ابروم رو شکاک بالا انداختم و همون‌طور که صبحانه رو آماده می‌کردم گفتم: جدی؟ نگفته بودی با مردای سی ساله رفیقی! 

با حرفم رو هوا گرفت که همه چی رو ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.