مدیر معاون (عشق سریالی) به قلم نسترن قره داغی
پارت بیست و هشتم :
کیف نیاز رو عقب انداخت و درست سر جاش نشست که نیاز با حرص و بغض طرفم خم شد و آروم لب زد: میبینی چطوری خودم رو بدبخت کردم؟ این آخر سر من رو میکشه، حالا ببین.
گوشهی لبم رو خیلی کم کش دادم و همونطور که مثل خودش طرفش خم میشدم گفتم ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
بانو
00عالی بود