پارت بیست و هشتم :



کیف نیاز رو عقب انداخت و درست سر جاش نشست که نیاز با حرص و بغض طرفم خم شد و آروم لب زد: می‌بینی چطوری خودم رو بدبخت کردم؟ این آخر سر من رو می‌کشه، حالا ببین.

گوشه‌ی لبم رو خیلی کم کش دادم و همون‌طور که مثل خودش طرفش خم می‌شدم گفتم ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.