مهجور عشق ( فصل دوم خواهر خوانده ) به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت بیست و ششم
زمان ارسال : ۱۲۵۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
هر دو بیحرکت مانده بودند و مرد شرور تشر زد:
- گوشیاتون رو بندازید بیاد، یالا!
نیما دستهایش را بالا برد و گفت:
- گوشی ندارم، بیا بگرد! گوشیم تو جیب کتم بود که تو چایخونه جا موند.
مرد با عصبانیت جلو رفت، جیبهایش را گشت و خب ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
سمیه
۳۵ ساله 11رمانش خیلی خوب و با حاله مرسی نویسنده ی عزیز