پارت بیست و هفتم :



با دیدن سیاوش دقیق روبه‌روی صورتش حرف تو دهنش ماسید و همون‌طور که به ماشینش اشاره می‌کرد حرصی رو به نیاز گفت: عروس راضی شدی؟ پنجر کردم.

با زور جلوی خنده‌ام رو گرفتم و نگاهم رو به سیاوش دوختم که چپ چپ نگاه بدی به معراج انداخت و همو ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.