تنها گناه ام مادر بودن است به قلم نسترن قره داغی
پارت سی و سوم :
با باز شدن در حموم، سفرهی کوچیکمون رو برداشتم و بیرون رفتم؛ نیم نگاهی هم به رضای خیس آب که تو یه حولهی کوچیک خودش رو پیچونده بود انداختم و وسط هال پهنش کردم.
- اومدی؟ چه زود! داداشت کجاست؟
کمرم رو صاف کردم و به سمت اوپن ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
نمیگم:/
70شایدم صاحب کارش یا آمین زنگ زده باشن! حسین ساره رو میخاد ولی آخه دَم افطار ک دختره نمیاد زنگ بزنه بهش و اونم بره بیرون تازه اگ هم باهم بودن حسین همش تو گوشی بود و درحال چت کردن و...که اینطوری نیست! :/