پارت سی و سوم :



با باز شدن در حموم، سفره‌ی کوچیکمون رو برداشتم و بیرون رفتم؛ نیم نگاهی هم به رضای خیس آب که تو یه حوله‌ی کوچیک خودش رو پیچونده بود انداختم و وسط هال پهنش کردم‌.

- اومدی؟ چه زود! داداشت کجاست؟ 

کمرم رو صاف کردم و به سمت اوپن ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.