مدیر معاون (عشق سریالی) به قلم نسترن قره داغی
پارت بیست و چهارم :
دلگیر دهنم رو باز کردم تا چیزی بگم اما زودتر از من دست به کار شد و همونطور که دستش رو به نشونهی سکوت بالا میآورد زمزمه کرد: بذار حرفم تموم بشه، بعد هر چی خواستی بگو!
به تایید حرفش بیحرکت فقط نگاهش کردم که نفس عمیقی کشید و گفت ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
حدیث
00عالیه تا اینجا