فرار از سنت - VIP به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت دوم
زمان ارسال : ۱۲۵۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه
***
ساعتی از ظهر گذشته بود که نینای قدمزنان و خسته از باغ به خانه برگشت. وارد حیاط شد، نارگل و پونه مشغول بازی و دویدن بودند. شاهصنم کنار چاه ایستاده بود و دلو را بالا میکشید، بی آنکه سلام کند یا حرفی بزند اخمآلود سمت مطبخ رفت.
رو به مادرش که مشغول جوشاندن شیر روی ا
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
مهماز
00عالی